"بعضی درد ها مثه خوره روح را در انزوا می خورند..."
بعضی درد ها را نمیتوان به تحریر در آورد...
بعضی حرفای پر درد فقط در سینه باید بمانند...
وبعضی حرف ها را، درد ها را، باید از چشم ها خواند باید از بارانش خواند...
دیروز در اتوبوس دختری را دیدم با موهایی طلایی به او غبطه خوردم خیلی بشاش به نظر میرسیدهنگام پیاده شدن در راهروی اتوبوس می لنگید او فقط یک پا داشت و با عصا راه می رفت اما هنگام عبور لبخند می زد.... !!!خدایا مرا به خاطر گله هایم ببخش!من دو پا دارم...
پیاده شدم تا لواشک بخرم.جوانی که آن را می فروخت خیلی سرش شلوغ بود با او صحبت کردم.و هنگامی که او را ترک کردم گفت:"مرسی شما خیلی مهربان هستید . از صحبت با افرادی مثل شما لذت میبرم .من نابینا هستم"
خدایا مرا ببخش به خاطر ناشکری هایم من دو تا چشم بینا دارم!!!
مدتی بعد وقتی در خیابان قدم میزدم کودکی با چشمان آبی دیدم که ایستاده بود و بازی دیگران را تماشا می کردلحظه ای توقف کردم و گفتم: عزیزم تو چرا با آنها بازی نمیکنی؟بدون آنکه عکس العملی نشان دهد رو به رو را نگاه میکردفهمیدم که او نمیشنود...
خدایا !مرا ببخش به خاطر ناشکری هایم من دو گوش شنوا دارم دنیا از آن من است ...
خدایا مرا ببخش به خاطر گله هایم من سلامت هستم و قدرش را می دانم,اما خدایا ,همه مریضها رو به کرمت شفا بده....
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
اموزش همه چیز
و آدرس
javad0111.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.